۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

بهاییان چگونه به آزادی ایران کمک میکنند؟

دوست عزیزی در واکنش به پیام دوم تیرماه مرکز جهانی بهایی در ارتباط با حوادث اخیر ایران، نظر زیر را در این بلاگ ابراز کرده بودند:

این مسخره‌ترین چیزی است که می‌توان متصور شد. اگر بهائیان در جنبش آزادیخواهی مردم ایران هیچ شرکتی نداشته باشند و خود را از امور سیاسی دور نگاه دارند فردا که در ایران اوضاع تغییر کرد نمی‌‌توانند توقع داشته باشند که از حقوق برابر شهروندی برخوردار باشند. حزن و اندوه فراوان بدون عمل به چه درد مردم ایران که فوج فوج کشته و دستگیر میشودند دارد؟ چگونه ایران قرار است مرکز نور شود اگر همه ایرانیها بهائی و غیر بهائی برای آزادی و عدالت و دمکراسی تلاش نکنند ؟

بد ندیدم که پاسخ به این دوست عزیز را با دیگر عزیزانی که ممکن است ابهامات مشابهی در ذهن داشته باشند نیز در میان بگذارم.

دوست عزیز ناشناس؛

نوع مشارکت بهاییان در جنبش آزادیخواهی ایران برای بسیاری از هموطنان که با آموزه ها و فعالیت های بهاییان آشنایی ندارند غالباً مبهم و نامأنوس است. البته جنبش آزادیخواهی مردم ایران پس از انتخابات اخیر آغاز نشده که با اندازه گیری مشارکت بهاییان در راه پیمایی ها و اعتراضات بخواهیم میزان همراهی آنان را با این جنبش بسنجیم. این جنبش زمانی آغاز شد که سید علی محمد باب ندای ترک تقالید و تعصبات سر داد و ایرانیان را به تکیه بر عقل و فکر خویش و جستجوی مستقل حقیقت فراخواند. زمانی که طاهره قرة العین جانش را بر سر احقاق حقوق زنان گذاشت و زمانی که بهاء الله به پیشوا و منادی راستین تحمل و مدارا و وحدت در کثرت تبدیل شد. بهاییان از همان زمان که بخاطر اعتقاد به این آموزه ها و تلاش برای گردآوری ابناء بشر زیر چتر انسانیت و تحقق جدایی دین از سیاست سینه به گلوله سپردند و سر به دار شدند منادی آزادی ایران و ایرانی بودند. اگر جنبش آزادیخواهی مردم ایران برای شما دوست ارجمند پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری شروع شده، برای بهاییان داستانی صد و شصت ساله است. ولی بهاییان در این مسیر هیچگاه ایرانیان را بخاطر سکوت در برابر " فوج فوج کشته و دستگیر" شدنشان به سیاق شما تهدید نکردند که: " فردا که در ایران اوضاع تغییر کرد نمی‌‌توانند توقع داشته باشند که از حقوق برابر شهروندی برخوردار باشند". اگر بهاییان ظلم و شکنجه و تبعیض را به جان خریدند و از عقایدشان عقب ننشستند به خاطر عشق به شما دوست ناشناس و دیگر هموطنان آشنا و ناشناس بوده، نه به نیت سهم خواهی و منافع احتمالی آینده. شما در هیچکدام از پیام های بیت العدل چیزی جز تکرار ترجیع بند "خدمت به وطن" و "همیاری با هموطن" و استقامت و دعا نمی بینید.

دوست عزیز ناشناس؛

اگر در فردای ایران که به قول شما "اوضاع تغییر کرد" باز هم بنا باشد که عده ای بر اساس تصورشان از میزان مشارکت گروه ها به آنها سهم بدهند و هر که را که بخواهند محروم کنند مطمئن باشید که اوضاع چندان تغییر نکرده و ایران ما فرق زیادی با آنچه امروز هست نخواهد داشت. ایران فقط زمانی تغییر خواهد کرد که ایرانیان بیاموزند بر اساس احساسات لحظه ای و فضایِ تندِ زود گذر تصمیم نگیرند و قضاوت نکنند. اینگونه نباشد که سی سال نسبت به ظلم به هموطن شان بی اعتنا باشند ولی به طرفة العینی مسحور عظمت موجِ برخاسته شوند و چشم بر فداکاریها و پایداریهای کسانی که در این سی سال برای آزادی ایران آهسته و پیوسته قدم برداشتند ببندند. دیر آمده، زود نخواهند بروند و تا چند راهپیمایی و تظاهرات را دیدند به دنبال خط و مرز کشیدن و تهدید کردن نباشند. از هیچکس بت نسازند که بعد سرخورده شوند. با کسی بی دلیل دشمنی نکنند که بعد خجل باشند. قانون را فصل الخطاب بدانند و حتی خودشان را مستثنی نکنند. از تاریخ درس بگیرند و نگذارند که امواج خروشان اعتراضات مردمی آنان را به ورطه اشتباهات گذشته بیندازد.

با آرزوی موفقیت برای شما دوست خوب و تمام هموطنان آزادیخواهم

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

بهائی ها پیشمرگ ناراضیان سیاسی (از رضا فانی یزدی)

شعبه 28 دادگاه انقلاب دو روز دیگر محاکمه ی 7 تن از اعضای محفل ملی بهائیان در ایران را آغاز می کند. شعبه 28 دادگاه انقلاب همان دادگاهی است که خانم رکسانا صابری را به اتهام جاسوسی به 8 سال زندان محکوم نمود و باز به همان شیوه ی تشریفاتی پیروی از دستور بالا، ایشان را پس از باصطلاح تجدید نظر آزاد نمود. بیم آن می رود که اینبار این دادگاه به گونه ای تشریفات مقدماتی سرکوب گسترده ی دستگیرشدگان تظاهرات اعتراضی اخیر را فراهم آورد و این هموطنان بهائی، گرچه از سیاست دوری می جویند، اینبار نیز قربانی طلایه ی سرکوب شدید مخالفین سیاسی باشند.


گروه یاران ایران که فعالیت‌های اداری جامعهٔ بهائی را در غیاب محفل روحانی ملی به عهده دارند، عبارتند از فریبا کمال‌آبادی طائفی، جمال‌الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم و مهوش ثابت قرار است روز 11 ژوئیه محاکمه شوند. برگزاری این محاکمه در چنین شرایط متشنج داخلی پس از حوادث خونین انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری و عصبیت مقامات حکومت جمهوری اسلامی ایران بسیار نگران کننده است.


اعضای جامعه بهائیت در طول 150 سال گذشته از ابتدای موجودیت دیانت بابی و بهائی همیشه همچون مرغی در هر دو مجلس عزا و عروسی قربانی شده و پیشمرگ سرکوب های گسترده تر اجتماعی بوده اند.

سرکوب وحشیانه بابی ها و پس از آن کشتار و طرد جامعه بهائی در دوران مشروطیت سرآغاز سرکوب در جامعه ایران بود که در پی آن دامن بسیاری از روشنفکران و مصلحین اجتماعی و دینی در جامعه غیربابی و غیربهائی را نیز گرفت.

استبداد قاجار برای ایجاد رعب و وحشت و سرکوب کردن هرگونه اعتراض اجتماعی، پیروان دیانت نوظهور بابی را با بدنهای شمع آجین شده در خیابانها در مقابل چشم مردم به نمایش می گذاشت. شاید این در تاریخ کشور ما اولین بار بود که شکنجه در چنین ابعادی در مقابل چشم مردم و در انظار عمومی در خیابانهای مملکت به نمایش گذاشته می شد و مردم نیز تشویق به مشارکت در این عمل پلید غیرانسانی می شدند.

بدنهای شمع آجین شده بابی ها سپس بدست مردم تحریک شده از صنف های گوناگون سپرده می شد تا آنها را قطعه قطعه کنند و بر سر دروازه های شهر آویزان کرده و یا در خندق های اطراف شهر انداخته تا خوراک حیوانات گردند.

استبداد قاجار با نمایش دادن چنین صحنه های فجیع و هولناک نه فقط به ایجاد رعب و وحشت می پرداخت، و نه تنها مردم ناآگاه و تحریک شده را به مشارکت در شکنجه و جنایت خود تشویق می کرد، بلکه زمینه های سرکوب بعدی منورالفکرهای دوران مشروطیت را فراهم می آورد. مملکتی که در آن صدها و هزاران بابی به فجیع ترین شیوه های غیرانسانی قتل عام شده و بدنشان قطعه قطعه می شد طبیعی بود که به اعدام چند منورافلکرو چند روحانی و طلبه ی مصلح دینی و اجتماعی کمترین حساسیتی نشان نخواهد داد. بستن روزنامه و مجله که دیگر هیچ به نظر نمی آمد.

باز در انقلاب بهمن 57 برای بار دیگر این تراژدی تاریخی دوباره تکرار شد.

اینبار نیز بهائی ها اولین قربانیان و پیشمرگه های قربانیان بعدی شدند.

جامعه ی منقلب و متاثر از انقلاب کمترین توجهی به اعدام بهائی ها و آزار و اذیت جامعه ی بهائی ایران، که بزرگترین اقلیت دینی کشور را تشکیل می دهد، نداشت. حکومت اسلامی همه ی اعضای محفل ملی جامعه ی بهائیت ایران را در کشور برای چندین بار متوالی اعدام کرد. اعضای محافل محلی بهائی نیز در بسیاری ازشهرهای کشور دستگیر شده و تعدادی از آنها اعدام شدند.

تمام پیروان دیانت بهائی بدون استثنا از شغل های دولتی و اداری اخراج شدند، ازتحصیل در دانشگاههای کشور محروم گشتند، و در محل کار و زندگی خود مورد اذیت و آزارهای مکرر از طرف مقامات حکومتی و مردم تحریک شده ی ناآگاه قرار گرفتند.

بی توجهی جامعه، روشنفکران و فعالین سیاسی و اجتماعی کشور به نقض آشکار حقوق بشری جامعه ی بهائی ایران در فرصت کوتاهی دامن خود آنها را گرفت. حکومتی که پیش از این کشتار بهائیان را به اتهام جاسوسی توجیه کرده بود، اینبار به راحتی می توانست کشتار دیگر شهروندان را به اتهام های واهی از همان دست توجیه نماید.

در مدت کوتاهی پس از زندانی کردن و اعدام تعداد زیادی از افراد بهائی و سرکوب و به حاشیه راندن جامعه ی بهائی، موج اعدام و سرکوب و شکنجه به هزاران مخالف و دگراندیش دیگر در سراسر کشور سرایت کرده و زندانهای کشور مملو از مخالفان و ناراضیان و دگراندیشان شد.

قبرستانهایی که در ابتدا تحت عنوان «لعنت آباد» برای دفن اجساد بهائی ها در گوشه و کنار شهرها در سراسر کشور بنا شده بود، حالا آغوشش برای دیگر فرزندان کشور نیز باز می شد. اگر تا دیروز بهائی ها به عنوان جاسوس اسرائیل به اعدام محکوم شده و در قطعه های گمنام در گوشه و کنارشهرهای کشور به خاک سپرده می شدند، اینبار در کنار آنها هزاران جوان و نوجوان دختر و پسر ایرانی دیگر نیز به اتهام جاسوسی برای غرب و شرق به سینه ی خاک سپرده می شدند.

به قدرت رسیدن احمدی نژاد در دوره نهم ریاست جمهوری و به همراه آن تثبیت موقعیت باند مافیایی انجمن حجتیه بار دیگر مقدمات تدارک دوره ی جدیدی از سرکوب ناراضیان و فعالان سیاسی و دگراندیشان در کشور را فراهم آورد. در این دوره نیز جامعه ی بهائی ایران باز نقش پیشمرگه را داشته و دارد. تعداد زیادی از اعضای این جامعه دستگیر شده اند، اذیت و آزار پیروان دیانت بهائی شدت یافته و نهایتا رهبران و اعضای محفل ملی جامعه ی بهائی ایران – یاران ایران - به اتهام جاسوسی دستگیر شدند که همچنان در زندان بسر می برند.

اینبار نیز چنانکه تاریخ گواه است، دامنه ی سرکوب در محدوده ی جامعه بهائی باقی نمی ماند.

این روزها شاهد آن هستیم که حتی بسیاری از خودی های دیروز به اتهام جاسوسی و تدارک انقلاب مخملی دستگیر شده، تحت شکنجه قرار گرفته و بقول مسئولان حکومتی «داوطلبانه» در مصاحبه های تلویزیونی به جاسوسی و براندازی اعتراف می کنند. جالب اینجاست که در میان آنها افرادی که در گذشته دارای رده های بالای دولتی بوده اند، از جمله معاون رئیس جمهور، اعضای هیات دولت، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مشاور رئیس جمهور در دوره های پیش به چشم می خورند.

دادگاه رهبران بهائی

بیم آن می رود که این دادگاهی که برای رهبران بهائی تدارک دیده شده و حکم های سنگینی که احتمالا صادر خواهد شد، مقدمه ی دادگاه ها و صدور احکام سنگین برای دیگر دستگیرشدگان اعتراضات اخیر باشد. اینبار اتهام بهائی ها دیگر فقط جاسوسی نیست، تروریسم هم به آن افزوده شده است.

روز گذشته در سایت تابناک* متعلق به سردار محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، در مطلبی که به تراوشات مغز معلول حسین شریعتمداری، نماینده ی رهبر در کیهان و بازجوی مخصوص، شباهت داشت برای اولین بار از بهائی ها به عنوان "هفت تروریست بهائی که متهم به اقدامات تروریستی از جمله هدایت و رهبری بمب گذاری در حسینیه ی رهپویان شیراز و جاسوسی برای رژیم اشغالگر اسرائیل" نام برده است.

جالب است که در این مطلب بیشرمانه اتهام ساختگی "جاسوسی برای اسرائیل" دوباره مطرح شده و نویسنده مدعی است که افراد دستگیر شده "هیچگاه ارتباطشان را با رژیم اشغالگر اسرائیل انکار نکرده و حتی مقر اصلی شان در حیفاست."

اگر جرم بهائی ها اینست که مقر اصلی آنها در حیفاست و بنابراین جاسوس هستند، پس همه ی مسلمانها را نیز باید به جرم جاسوسی برای عربستان سعودی محاکمه کرد چرا که مرکز اصلی عبادی آنها کعبه در قلب عربستان سعودی است و آرزوی هرمسلمانی است که حداقل یکبار هم که شده به دیدار کعبه نائل گردد و هیچ مسلمانی هم منکر این آرزو نیست.

درج چنین مطالبی در سایتهای وابسته به حکومت از جمله سایت محسن رضایی می تواند نشاندهنده ی عمق فاجعه ای باشد که در حال شکل گیری است.



(به نقل از سایت ایران امروز)

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

پیام بیت العدل اعظم خطاب به بهائیان ایران

پیام بیت العدل اعظم خطاب به بهائیان ایران به تاریخ 23 ژوئن برابر با دوم تیر ماه


۱۹ شهرالنّور ۱۶۶

۲۳ جون ۲۰۰۹


بهائیان عزیز در کشور ایران ملاحظه فرمایند

خواهران و برادران روحانی،

با حزن و اندوه فراوان از وقوع حوادث اخیر در آن سرزمین مقدّس، منویّات قلبیّۀ خود را به پیروان حضرت بهاءالله ابراز می‌نماییم. سلامت و امان شما عزیزان از دیرزمان مشغلۀ ذهنی این مستمندان بوده و اکنون نگرانی امنیّت میلیون‌ها نفر زنان و مردان شریف دیگر ایران نیز بر آن اضافه گردیده است، خاصّه آنکه اغلب آنان در عنفوان جوانی بوده مشتاق شکوفایی استعدادهای وسیع و نهفتۀ خود می‌باشند. ملاحظه فرمایید که با چه سرعتی پرده‌ها برافتاد! مظالمی که طیّ سالیان دراز از طرق سازمان‌یافته و پنهان، بر بهائیان و دیگر شهروندان آن کشور وارد آمده در هفته‌های اخیر در خیابان‌های ایران در مقابل انظار جهانیان نمایان گشته است. اطمینان داریم که شما عزیزان در این ایّام نیز به آن اصل اساسی آیین بهائی که هر نوع فعّالیّت سیاسی حزبی را بر مؤمنین و مؤسّسات خود شدیداً منع می‌کند با خلوص کامل تمسّک خواهید جست. البتّه در عین حال نمی‌توانید نسبت به مشکلاتی که گریبان‌گیر هم‌وطنان عزیزتان است بی‌اعتنا باشید. استقامت در مقابل مشقّات و تضییقات بی‌شمار در طول سال‌های متمادی شما را به خوبی آماده ساخته است که در حلقۀ خویشاوندان، دوستان، آشنایان و همسایگان چون نمادی از ثبوت قد برافرازید و چون مشعلی فروزان نور امید و شفقت برافشانید. اطمینان به آیندۀ درخشان ایران را در قلوب‌تان زنده نگاه ‌دارید و بر این باور استوار مانید که سرانجام نور معرفت و دانایی غمام تیرۀ جهل و نادانی را زائل خواهد ساخت، عدالت‌خواهی و انصاف‌طلبی مردم سبب خواهد شد که از چنگ تهمت و افترا رهایی یابند، و محبّت و وداد بر نفرت و عناد چیره خواهد گشت. بهائیان ایران با سلوک و منش خود نشان داده‌اند که واکنش صحیح در مقابل ظلم نه قبول خواسته‌های سرکوب‌گران است و نه پیروی از خوی و روش آنان. نفوسی که گرفتار جور و ستم هستند می‌توانند با اتّکا به قدرتی درونی که روح انسان را از آسیب کینه و نفرت محفوظ می‌دارد و موجب تداوم رفتار منطقی و اخلاقی می‌شود، ورای ظلم و عدوان بنگرند و بر آن فائق آیند. امید آنکه این بیان حضرت عبدالبهاء در گوش‌ها طنین افکند: "ایران مرکز انوار گردد این خاک تابناک شود و این کشور منوّر گردد."

در اعتاب مقدّسۀ علیا به یاد شما و هم‌وطنان عزیزتان به دعا مشغولیم.

۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

دعا

بیایید برای وطنمان و برای جوانان وطنمان دعا کنیم.
امشب دست من بسوی آسمان خواهد بود و تا صبح برای سلامت هموطنانم دعا خواهم خواند.
پروردگارا جوانان ما را حفظ کن.

۱۳۸۸ خرداد ۵, سه‌شنبه

آزاده بهایی (از پرهام ورقا)

یادم میاید زمانی که امام قطعنامه 598 را پذیرفت، پس از مدتی مبادله اسرا شروع شد. اسرای ایرانی به زیبایی "آزاده" نام گرفته بودند و بازگشت هریک از آنان دنیایی از اشک شادی و لبخند سرور به جمع خانواده ها میاورد. خبر رسید که در یکی از گروه های آزادگان که به زودی بازمیگشتند و به شهر ما تعلق داشتند جوانی بهایی نیز بود که نه سال را در زندان های مخوف صدام گذرانده بود. این خبر به سرعت بین بهاییان شهرما و شهرهای اطراف پخش شد و جمعیت زیادی از بهاییان برای استقبال از این جوان به شهر ما سرازیر شدند. بخوبی یادم هست که اتومبیل های بستگان و دوستان بهایی و غیر بهایی اتومبیل حامل این جوان آزاده را در شهر دنبال میکرد و به روش عروسیهای ایرانی صدای بوق های شادی شهر را برداشته بود. اتومبیل ها چند بار در خیابانهای شهر چرخیدند و در نهایت به خانه پدری جوان آزاده بهایی رفتند. ما هم به دشواری جای پارکی پیدا کردیم و به سمت خانه شان روان شدیم. جمعیت در داخل حیاط و بیرون آن موج میزد. بستگان و اهالی مهربان محل با پارچه های تبریک و لامپ های رنگی کوچه را آذین بسته بودند. به همراه جمعیت وارد حیاط خانه شدیم. جوان آزاده هم ظاهراً از دری دیگر وارد شد و بروی ایوان خانه آمد. فریادهای شادی و هلهله جمعیت سر به آسمان گذاشت. دوستی که بلندگویی فراهم کرده بود با کمک میکروفن صدایش را به جمعیت رساند و آنان را دعوت به سکوت کرد تا جوان آزاده بتواند چند کلمه سخن بگوید. خوب یادم هست که نور لامپ ایوان خانه که تنها منبع روشنایی بود از پشت جوان آزاده میتابید و دیدن چهره او را مشکل میکرد. تا میکروفن را بدست گرفت جمعیت ساکت شد. همه بیصبرانه منتظر شنیدن صدای او بودند. جوان آزاده با صدایی خسته ولی محکم گفت: "قبل از هر چیز لازم میدانم که به روح پاک همرزمان شهیدم درود بفرستم". اولین عکس العمل به این جمله از عموی هیجانزده من در آمد که با تمام قدرت فریاد زد: "درود بر شهیدان!" و به دنبال او جمعیت نیز فریاد درود بر شهیدان سر داد. شنیدن این جمله از دوست آزاده ام کمی جالب و غیرمنتظره بود. نه اینکه حرف نادرستی زده باشد؛ ما جملات اینچنینی را عادت کرده بودیم که آن روزها تنها از رسانه های گروهی بشنویم. یادم میاید که شنیدن این جمله مرا به فکر فرو برد. دوست آزاده من در جبهه های جنگ با کسانی خدمت کرده و اسیر شده بود که حالا قهرمانان ملی بودند. پس این جوان بهایی که در ایران پیرو یک فرقه ضاله و نجس به حساب میامد هم به نوعی قهرمان ملی کشورش محسوب میشد! سوالات بیشماری در ذهنم نقش بست. برخورد مسئولین با او چطور بوده؟ آیا در این نه سال از وضعیت هم کیشانش در ایران با خبر بوده؟ آیا میدانست که بسیاری از بهاییان ایران در زمان اسارت او از هست و نیست ساقط شده و یا جان خود را از دست داده بودند؟ آیا میدانست که خود او اگر اسیر زندان های صدام نبود ممکن بود یکی از بهاییان اعدامی بوده باشد؟

فشار جمعیت مرا از افکارم بیرون کشید. سخنان جوان آزاده به پایان رسیده و به داخل خانه رفته بود. جمعیت نیزبه امید دیدارِ از نزدیکِ این جوان بطرف خانه هجوم برده و مرا هم با خود میکشاند. وارد خانه شدم. جای ایستادن نبود چه برسد به نشستن. در گوشه ای ایستادم که بتوانم جوان آزاده را ببینم. چهره تکیده اش از رنجهای نه سال گذشته نشان بسیار داشت، ولی برق ستاره آزادی را به روشنی میشد در چشمان شادش دید. پدر پیرش که نوبت گریه و خنده را فراموش کرده بود به مهمانان خوش آمد گفت و از پسرش خواست که از سالهای اسارتش بگوید. دوست آزاده من چند جمله ای گفت، پیش از آنکه موج افکار دوباره مرا با خود ببرد. این شب شاد میگذشت، ولی چه فردایی در انتظار این قهرمان بهایی بود؟ آیا کسی به او گفته بود که قهرمانی او همین چند روزه به پایان میرسد و آنچه میماند حسرت دانشگاه است و ترس و لرز کسب و کاری نصفه نیمه با آینده ای مجهول و وحشت بازداشت و زندان؟ آیا کسی به او گفته بود که در همین وطنی که برایش فداکاری کرده ممکن است بخاطر بهایی بودن دوباره سر از زندان و اسارت در آورد؟ اینکه نه به حمایت های بنیاد های رزمندگان میتواند امید داشته باشد و نه به امتیازات مخصوص آزادگان؟ نه از خانه خبری خواهد بود نه از مشاغل دولتی؟ نه میتواند نام بسیجی بخود بنهد که از عزت و احترام (و احتمالاً امتیازات) بسیجیان بهره ای ببرد، و نه انتظار درجه ای که بتواند به لطف تجاربش در صحنه جنگ، مثل بسیاری افسر نیروی سپاه یا ارتش شود. دلم میخواست بدانم که اگر آن همرزمان شهیدش امروز زنده بودند و این همه ظلم به دوستان بهایی خود را میدیدند چه میگفتند؟ آیا این چیزی بود که آنان برای دفاع از آن جان داده بودند؟

خوب میدانستم که برای مسئولان مملکتی آنچه از جانبازی در راه وطن مهمتر است عقیده و مرام است. میدانستم که نه سال اسارت آزاده بهایی در راه دفاع از وطن را به هیچ نخواهند خرید اگر "پیرو یکی از ادیان رسمی" نباشد. تو گویی که دلبستگی شهروندان به خاک زادگاه تنها با اراده قانونگذار ممکن میشود، و این حاکمیت است که تصمیم میگیرد که فداکاری چه کسی ارزش تجلیل دارد. با خود اندیشیدم که حاکمیت با چنین تبعیضات آشکاری چگونه میتواند از جوانان بهایی انتظار داشته باشد که در راه وطن دوباره به جانفشانی بپردازند؟! و جالب اینجاست که اگر بهاییان بخاطر این همه تبعیض در دفاع و خدمت به میهنشان دلسرد شوند همین حاکمیت آنان را به وطنفروشی و خیانت متهم خواهد کرد.

دلم از احساس سنگینی این همه بی عدالتی به درد آمد. با چشمانی اشک آلود سربلند کردم تا چهره جوان آزاده را ببینم. شادی در سیمای رنج کشیده اش موج میزد. زیر لب گفتم: "قهرمان آزاده، به خانه خوش آمدی".

اینرا گفتم و از میان جمعیت راه خود را به بیرون باز کردم. دوست آزاده من نیاز به استراحت داشت. روزهای سختی پیش رو بود.


مأخذ:

http://negahedigar1.blogfa.com/post-215.aspx

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

برای شیرین عبادی

بسیارگفته ایم و شنیده ایم که ما ایرانیها مرده پرستیم و قدر انسان های بزرگی که بین ما هستند را نمی دانیم. دوست داریم از رفتگان داستان ها بسازیم ولی به آزادگی ها، شجاعت ها و افتخار آفرینی های زندگان با دیده تردید و شک مینگریم و همیشه به دنبال انگیزه ای مشکوک در پشت صحنه ای تخیلی میگردیم. اگر هموطن ما جایزه صلح نوبل را از آن خود کند این اتفاق را مشکوک و جایزه مزبور را سیاسی می نامیم، توگویی که تا بحال کسی نمیدانسته که فعالیت های صلح طلبانه بیش از کار در آزمایشگاه شیمی به سیاست مربوط میشود و کشف این مهم نابغه ای استثنایی لازم داشته است.

به نظر من شیرین عبادی از آن آدم های بزرگیست که آیندگان درباره تلاش های خستگی ناپذیر او در بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران بسیار خواهند نوشت. او هم البته میتوانست مثل بسیاری دیگر کنج عزلت بگزیند و از شهرت و عنوان خود برای نوشتن کتاب هایی—که اکنون به لطف جایزه نوبل فروششان تضمین شده—استفاده کند و کاری به کشمکشهای پر دردسر حقوقی نداشته باشد. هر از چندی در مجمعی سخنرانی کند و با الفاظ پر طمطراق سواد و عنوان خود را به رخ دیگران بکشد تا کسی اهمیت او را فراموش نکند. در اینصورت نه تهدید به مرگ میشد و نه کسی دخترش را بهایی میخواند. ولی در عوض او تصمیم گرفت که دامن همت به کمر بزند و عمل کند. ساده و بی پیرایه حرف بزند، ولی همیشه در قلب حوادث باشد، از مظلومترین متهمان دفاع کند و از نام و عنوانش برای نجات بیگناهی استفاده ببرد. در جنجالی ترین پرونده های قضایی درگیر شد و زمانی که استخدام یک بهایی به خودی خود میتواند جرم تلقی شود او ژینوس سبحانی را به همکاری گرفت تا شیوه دفاع راستین از مظلومان را به مدعیان بیاموزد.

خواستم این نوشته را به مناسبت روز تولدش، سی و یکم خرداد، منتشر کنم، ولی دریافتم همانطور که برای قدردانی و بزرگداشت کسی نباید منتظر مرگش بود، منتظر تولدش نیز نباید بود. میخواهم همین امروز بداند که شجاعتش را ارج مینهیم و برایش دعا میکنیم.

۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

برای رفع یک سؤتفاهم

خوانندگان خوب این بلاگ؛
علت حذف بخش اول مقاله "بهاییان چه تحفه..." سؤ تفاهم هایی بود که ایجاد کرد. ظاهراً مطالبی که در آن ذکر شده بود بقدر کافی شفاف نبوده و منویات قلبی نویسنده را منعکس نمیکرده. البته از عنوان مقاله واضح است که هدف آن تمرکز بر روی آموزه های بهایی بوده نه خدای ناکرده توهین به کسی یا چیزی، بنابراین اصرار بر برداشتهایی که فرض ما را تأیید کنند کمی دور از انصاف است. به هر حال اتهام "اسلام ستیزی" به بهاییان که از طرف برخی مطرح شده باید ریشه در تعالیم و آموزه های این دین داشته باشد، و همانطور که ذکر شد آثار این دین سرشار است از تجلیل اسلام و تکریم رسول اکرم. مقاله مذکور هم پس از بازنگری دوباره نصب خواهد شد و بهتر است تا آن هنگام در قضاوت عجله نکنیم و برای متهم ساختن یکدیگر به دنبال بهانه نباشیم.
با اینکه آن مقاله به هیچ عنوان قصد توهین به مقدسات هیچ شخص یا گروهی را نداشت، اگر انتخاب نادرست کلمات به چنین سؤ تفاهمی انجامیده بنده از خوانندگانی که احساس بدی نسبت به آن مقاله پیدا کرده اند پوزش میخواهم و برای قضاوت صحیح در باره منویات خود این دوستان را به مطالعه تمام مقالاتم دعوت میکنم.

شاد و پیروز باشید

۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه

این هیاهوهای معمول

ظاهراً باز هم بهانه ای برای هیاهوی جنجال خواهان پیدا شده است. بخشهایی از مقاله ای که که قصد معرفی آئین بهائی را دارد واژگونه جلوه داده میشود تا نویسنده بهائی آن توهین گر به رسول اکرم قلمداد گردد. ببینید چگونه بخشی از مقاله که نقل قولی در توصیف نیازهای اعراب در صدر اسلام بوده و ضرورت تغییر برخی احکام فرعی را بیان میکرده را توهین به رسول خدا جلوه میدهند، و از این طریق قصد دارند ذهن خواننده را مشوش کرده و بهائیان را مخالف اسلام جلوه دهند. گویا بیانات بیشمار پیشوایان بهائی در تجلیل اسلام را نخوانده اند. جایی که حضرت بهاءالله فرموده اند:

"حضرت خاتم انبیاء روح ما سواه فداه از مشرق امر الهی ظاهر و با عنایت کبری و فضل بی منتهی ناس را بکلمه مبارکه توحید دعوت نمودند..." (مجموعه الواح مبارکه حضرت بهاءالله، صفحه 270)

یا در مقامی دیگر به بهائیان امر فرموده اند:

"در حضرت خاتم انبیاء روح ما سواه فداه تفکر نمائید چون آن نیّر حقیقی به اراده الهی از افق حجاز اشراق نمود احزاب اعراض نمودند..." (مجموعه الواح مبارکه حضرت بهاءالله، صفحه 270)

و حضرت عبدالبهاء فرمودند:

"...چون جمال محمدی از افق یثرب و بطحاء جلوه نمود دین الله چنان قدرت و قوّتی بنمود که در اندک زمانی این اقوام جاهله در جمیع علوم و فنون سرحلقه دانایان شدند..."(پیام ملکوت، صفحه 78)

و بازهم حضرت عبدالبهاء در اثبات حقانیت رسول اکرم در سفر به غرب میفرمایند:

"...محّرک و مربّی قبائل بادیة العرب و مؤسس مدنیت کمالات انسانیت در میان آن طوائف مختلفه یک شخص امّی یعنی حضرت محمّد بود آیا این شخص محترم مربّی کل بود یا نه؟ انصاف لازم است." (مفاوضات، صفحه 19)

و باز هم حضرت عبدالبهاء میفرمایند:

" ... چون نور محمّدی در ميان آنها (اهالی قديمه جزيرة‌العرب) طلوع نمود چنان روشن شدند که جهان را روشن کردند..." (مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد سوم صفحه 17)

اینها فقط نمونه هایی از بیاناتی هستند که تفکر بهائیان درباره اسلام را نشان میدهند. آیا هیچ کجا در تاریخ خبرگزاری ایرنا و فارس نیوز و دیگران اشاره ای به این بیانات شده است؟ واکنش بهائی ستیزان به این همه تجلیل از دیانت اسلام چه بوده است؟ انتشار جزوه بابک دغلکار که مقدسات بهائیان را یکسره به سخره میگیرد و با ترسیم کاریکاتور ازیکی از مقدس ترین پیشوایان این دیانت به بدترین وجهی به توهین و تمسخر اعتقادات بهائیان میپردازد. سالها دیانت بهائی را "فرقه ضالّه" خواندند و به سبک ایرنا چهره پیروان آن را به چهره جانوری کریه المنظر مانند کردند. قبور بهائیان را شکستند، غسالخانه را سوختند و بر در و دیوار چه ها که ننوشتند. آیا خبرگزاری ایرنا که از توهینی خود ساخته چنین برمی آشوبد "حتی یکبار" از بیدادی که به بهائیان و باورهایشان و مقدساتشان میرود سخن گفته است؟

بگذاریم خود پاسخ دهند.

۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

سخنی با آقای کیخسرو آرش گرگین

آقای گرگین راستش را بخواهید مطالعه مقاله شما دلم را شکست. احساس کردم که این مقاله را تحت تأثیر غلیان مقطعی احساسات نوشتید و پیش خود گفتم چه خوبست که روشنفکران ما اجازه ندهند که جزر و مد احساسات عنان قلم را از کف عقلشان برباید.

نوشتید که هیچ چیزی به جامعه بهایی بدهکار نیستید. بهاییان از کسی طلبکار نیستند جناب گرگین. آن فرهیختگانی هم که ندای دفاع از بهاییان سر دادند در پاسخ به تلنگر وجدان خودشان چنین کردند. اصلاً مگر دفاع از همنوع و هموطن نوعی معامله است که بدهکاری و طلبکاری در آن معنایی داشته باشد؟ اگر بخواهیم به سیاق شما به قضیه نگاه کنیم بهاییان که در یک قرن و نیم گذشته از هیچ نوع نامهربانی در وطن خودشان بی نصیب نبودند که خیلی بیشتر مستحق رد بدهی و ادعای طلبند. ولی در کجای بیانات پیشگامان این آئین یا پیامهای بیت العدل شما سخن از بدهکاری و طلبکاری میبینید؟ امر به خدمت به میهن و هم میهن ترجیع بند تقریباً تمام پیامهای بیت العدل خطاب به بهاییان ایران است. واقعاً غم انگیز است که شما اقدامات جامعه بهایی ایران در ارتقاء سطح آموزش و پرورش این کشور را ببینید و بگویید که جامعه بهایی "حاضر به هیچ گونه سهم گذاری ای نیست". آیا به زعم شما تنها موضع گیری در قبال "سهم به یغما رفته ی ایران در دریای مازندران" و "دفاع از خلیج همیشه فارس" نشانه وطن دوستیست؟ یعنی تلاش جوانان بهایی برای تربیت کودکان محروم محله های فقیرنشین حومه شیراز به هیچ هم نمی ارزد؟ یعنی جان دادن در راه اعتقاد به خدمت به عالم انسانی و صلح هیچ معنایی ندارد؟ یعنی کسی که بجای بیانیه های سیاسی صادر کردن و های و هو و جنجال قدم در راه گذارد و خدمت کند شایسته اینهمه نامهربانی از یار و اغیار است؟ کدام بخش از عمل آن جوان که بجای پارتی و عیش و نوش به سراغ کودکان سهل آباد میرود " تامین منافع فرقه ای" و "دو رویی اجتماعی" و "بی اخلاقی محض" است؟! آیا شما حقیقتاً دفاع بیت العدل از "زنان ایرانی مدام در منگنه" را ندیدید و نخواندید؟ مگر ما در مسابقه درد و رنج هستیم که از هولوکاست ممتد 1400 ساله سخن میگویید و سعی دارید رنج خود را برجسته تر از رنج بهاییان جلوه دهید؟! مگر وقتی بیت العدل از حقوق ایرانیان مظلوم دفاع میکند این دفاع را بر اساس مقایسه انجام میدهد؟! مگر احقاق حقوق مظلومان وابسته به مقدار ظلم است؟! به نظر میرسد که میفرمایید کوچکترها باید ساکت باشند و تا بزرگتر ها حقشان را نگرفته اند سر و صدا نکنند!

آقای گرگین؛

عجیب نیست که سالهاست مردم بینوای کشور ما در یافتن مسیر سعادت چنین حیران و سرگردانند. وقتی نقدهای روشنفکران ما به عباراتی چون "جادوگری و ابلیس منشی" مزین است و قشری که در طوفان عصبیت و افراط و تفریط فرهنگی باید چراغدار مدارا و ژرف اندیشی و خردمندی باشد اینچنین بی محابا بر دگراندیش میتازد و او را بخاطر شرح مستند ظلم در رژیم گذشته به "فرصت طلبی محض، معامله گری، و فقط و فقط به فکر ریش خود بودن" متهم میکند از مردم عادی که "نویسنده و مترجم" نیستند انتظار چه میتوان داشت؟ شما مدیران جامعه بهایی را به ولی فقیه مانند میکنید و بطور ضمنی مستبد و دیکتاتور میخوانید در حالی که در هزاران کتاب و نوشته بهایی ادبیاتی حتی نزدیک به آنچه شما در مقام نقد بکار میبرید دیده نمیشود.

ایکاش کسی انصاف را هم به شروط روشنفکری و دانشوری اضافه میکرد.

۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

سال نو مبارک

فرا رسیدن سال 1388 شمسی را به تمام دوستانی که سالشان با نوروز آغاز میشود تبریک میگویم. باشد که امسال خودمان نیز در راه تحقق آرزوها قدمی برداریم و همه را به خدا وانگذاریم.
از درگاه حضرتش آرزومندم که امسال نه وقایع ناگوار، که اتفاقات دلپذیر بهانه های کنار گذاشتن اختلافات و نزدیکی دلها باشند.

پاینده و سلامت هر روزتان

۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه

نامه سرگشاده جامعه جهانی بهائی به آیت‌ الله دری نجف آبادی دادستان کل انقلاب

United Nations Office

866 United Nations Plaza, Suite 120, New York, NY 10017 USA

Telephone: 212-803-2500, Fax: 212-803-2566, Email: uno-nyc@bic.org
14 اسفند 1387

آیت الله قربان‌علی درّی نجف‌آبادی
دادستان کلّ کشور
جمهوری اسلامی ایران

مقام محترم دادستان کلّ کشور،

اعلان اخیر آن جناب در بارۀ امور اداری جامعۀ بهائی ایران مسائلی را در عرصۀ بحث عمومی مطرح ساخته است که نه تنها بر امنیّت و معیشت افراد این جامعه اثر می‌گذارد بلکه بر آیندۀ هر شهروند آن کشور ارجمند نیز تأثیری عمیق دارد. شرح اقدامات انجام شده برای تدوین پاسخ بهائیان ایران در قبال این اعلان مطمئنّاً به استحضار شما رسیده است. "یاران" و "خادمین"، گروه‌های کوچکی که در سطح ملّی و محلّی به امور روحانی و اجتماعی چند صد هزار بهائی ایرانی رسیدگی می‌کردند، آمادگی خود را برای پایان دادن به کار خود اعلان داشته‌اند. این تصمیم تنها بدین منظور اتّخاذ شده است که بهائیان حسن نیّت خود را بار دیگر و به روال 30 سال گذشته به دولت جمهوری اسلامی ایران نشان دهند.

بیت العدل اعظم این مسئله را برای بهائیان روشن ساخته‌اند که متوقّف شدن کار این گروه‌ها نباید موجب نگرانی گردد. میلیون‌ها بهائی در کلّیّۀ کشورهای جهان و نیز همۀ کسانی که از تاریخ این دیانت مطّلع‌ و وقایع اخیر را با بی‌طرفی ناظرند مطمئن هستند که بهائیان ایران خواهند توانست به نوعی امور روحانی جامعۀ خود را سر و سامان دهند، همان طور که در طیّ 165 سال فشار و تضییقات شدید موفّق به این امر شده‌اند. امّا با توجّه به سنگینی اتّهامات وارده بر یاران و خادمین، ما که نمایندگی 179 محفل روحانی ملّی بهائی عالم را در سازمان ملل متّحد به عهده داریم وظیفۀ خود می‌دانیم که نکاتی اساسی را در نامه‌ای سرگشاده به استحضار آن جناب برسانیم.

در بیانیّه‌ای که از طرف خبرگزاری فارس در 27 بهمن 1387 منتشر شد جناب عالی با اشاره به مادّۀ 20 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در خصوص حقوق شهروندان و هم‌چنین مادّۀ 23 در مورد آزادی عقیده، چنین اظهار داشته‌اید: "داشتن یک عقیده و مرام [برای همه] آزاد ولی اعلان و ابراز آن به منظور تحریف افکار دیگران، جریان‌سازی و یا تبلیغ و تظاهر به قصد اغواگری و تشویش اذهان دیگران و عناوین مشابه، مجاز نخواهد بود." این بیان را جز به کوششی برای سنجش میزان خوش‌باوری انسان نمی‌توان تعبیر کرد. نکته‌ای که مورد قبول همگان است آنکه در طیّ قرون و اعصار، رژیم‌های سرکوب‌گر با اظهاراتی از این قبیل منع مستبدّانۀ افکار و عقاید را توجیه نموده‌اند. تصوّر آنکه می‌توان داشتن عقاید فردی را از ابراز آن در رفتار و گفتار جدا ساخت مقدّمه‌ای برای استدلالی کاذب است. برای درک بطلان آن، انسان می‌تواند بپرسد که اگر ایمان خود را نتواند آگاهانه در روابط خویش با دیگران به ظهور و بروز رساند داشتن آن چه مفهومی دارد؟ توجیه این استدلال با تأکید بر ممنوعیّت بیان فقط آن عقایدی که موجب تحریف افکار دیگران می‌گردد، ممکن است در وهلۀ اوّل معقول به نظر برسد، ولی در واقع مجوّزی است برای مسئولین امور که هر شخصی را که مایل باشند سرکوب کنند، چه که این امکان را برای آنان فراهم می‌سازد تا اعمال یا سخنانی را که مطابق میل‌شان نیست با برچسب تحریف افکار محکوم نمایند. در هر حال، سابقۀ بهائیان ایران از این نظر روشن است. آنها هرگز نخواسته‌اند موجب چنین تحریفی گردند و در مقام اغواگری و تشویش اذهان مردم نیز نبوده‌اند. از آنجایی که حضرت عالی با آگاهی کامل از سابقۀ بهائیان مسئلۀ آزادی عقیده را در چارچوب اصول مربوط به حقوق شهروندی در ایران مطرح کرده‌اید به نظر می‌رسد که ممنوعیّت کار یاران و خادمین را به عنوان شرطی برای قائل شدن حدّ اقلّ بعضی از حقوق بهائیان که در طیّ 30 سال گذشته پایمال شده منظور نموده‌اید.

حقایق و سوابق مسئله البتّه بر آن جناب کاملاً روشن است:

· بهائیان ایران که همیشه در معرض خشونت‌های ادواری قرار داشتند، از جمله عملیّاتی که با تحریک ساواک بی‌رحم انجام می‌شد، بعد از انقلاب اسلامی در سال 1357 دست‌خوش موج جدیدی از تضییقات گشتند.
· در ماه مرداد سال 1359 هر نُه نفر اعضای محفل روحانی ملّی بهائیان ایران — هیئت ملّی که طرز انتخاب و وظایف آن در تعالیم بهائی آمده است و قسمتی از ساختار اداری بهائی را در همۀ کشورها تشکیل می‌دهد — ربوده و ناپدید گردیدند و مطمئنّاً اعدام شده‌اند.
· کسانی که متعاقباً به عضویّت این هیئت انتخاب شدند و هم‌چنین جمعی از افراد برجستۀ جامعۀ بهائی از جمله چندین عضو از اعضای محافل روحانی محلّی یعنی هیئت‌هایی که در سطح محلّی فعّالیّت داشتند توسّط دولت دست‌گیر و اعدام گردیدند.
· در پاسخ به اعلانی که از طرف دادستان کلّ در سال 1362 صادر و خواستار انحلال تشکیلات اداری بهائی شده بود، محفل روحانی ملّی ایران به نشانۀ ابراز حسن نیّت به دولت، خود و دیگر مؤسّسات اداری بهائی در کشور را منحل نمود.
· بعد از مدّتی و به جهت پاسخگویی به نیازهای روحانی و اجتماعی جامعۀ 300,000 نفری بهائیان ایران، گروه یاران در سطح ملّی و گروه‌های خادمین در سطح محلّی به طور غیر رسمی شروع به کار کردند.
· حدود 20 سال است که نهادهای مختلف دولتی با یاران و خادمین به طور مرتّب، گاه با روشی دوستانه و گاه تحت بازجویی‌های خشن و طولانی، در ارتباط بوده و با آنان مشورت ‌نموده و از فعّالیّت‌های آنها کاملاً آگاه بوده‌اند. چنین به نظر می‌رسید که امکان گفتگو بین بهائیان و نهادهای دولتی در حال شکل‌گیری بود.
· امّا در طیّ همین مدّت، در سال 1369 نامه‌ای با امضای حجّت الاسلام سیّد محمّد گلپایگانی که در آن زمان دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران بودند منتشر گردید. در این سند از مراجع دولتی خواسته شده است که اقدامات مختلف پیشنهادی در آن را به منظور مسدود کردن "راه ترقّی و توسعۀ" بهائیان ایران به مرحلۀ اجرا در آورند و طرحی برای "از بین بردن ریشه‌های فرهنگی آنان در خارج" تهیّه نمایند.
· اذیّت و آزار بهائیان در طیّ این مدّت به طور پیوسته ادامه داشته است ولی در سال‌های اخیر با افزایش نفوذ عناصری خاصّ که همواره هدف‌شان ریشه‌کن کردن جامعۀ بهائی ایران بوده، این روند شدّت و حدّت بیشتری یافته است.
· از حدود سال 1384 به بعد، مبارزۀ رسمی برای بدنام کردن دیانت بهائی از طریق رسانه‌های گروهی — روزنامه‌ها، سایت‌های اینترنتی، رادیو، تلویزیون و فیلم — تحرّک بیشتری پیدا کرد و تا به امروز هم‌چنان بدون وقفه ادامه دارد. بدون شک اقدامات سازمان‌یافته‌ای در جهت اجرای مفاد سند مورّخ 1369 در حال انجام است.
· در ماه اسفند 1384 توجّه گزارش‌گر ویژۀ سازمان ملل متّحد در امر آزادی مذهب یا عقیده به نامۀ محرمانه‌ای جلب شد که در تاریخ 7 آبان 1384 از طرف ستاد مشترک نیروهای مسلّح ایران خطاب به نهادهای امنیّتی مختلف و تشکیلات پلیس و سپاه پاسداران مرقوم و از آنها خواسته شده بود که بهائیان را در سراسر کشور شناسایی نموده زیر نظر بگیرند. این نامه موجب نگرانی‌ شدیدی در سراسر جهان برای امنیّت بهائیان گردید.
· جوانان بهائی بیش از 20 سال از ورود به دانشگاه‌ محروم بودند زیرا تقاضا‌نامۀ امتحانات سراسری ایران نوعی بود که آنها را مجبور به کتمان عقیده می‌نمود. در سال 1385 به علّت فشارهای جامعۀ بین‌المللی، تغییراتی در تقاضا‌نامه به وجود آمد و چند صد نفر دانشجوی بهائی توانستند وارد دانشگاه شوند، ولی این امید دوامی نیافت زیرا در طیّ همان سال وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ضمن نامه‌ای به 81 دانشگاه دستور داد هر دانشجویی که بهائی شناخته شود از دانشگاه اخراج گردد.
· به دنبال نامۀ فوق‌الذکر، پلیس اطّلاعات و امنیّت عمومی نامۀ دیگری به تاریخ 19 فروردین 1386 صادر نمود و اشتغال بهائیان را که سالیان دراز است از استخدام در ادارات دولتی محروم‌اند در تقریباً بیست رستۀ شغلی در بخش آزاد ممنوع ‌ساخت. بدین ترتیب کوشش‌های مداوم در جهت قطع حیات اقتصادی جامعۀ بهائی به شدّت تقویت گردید.
· در چند سال اخیر، تعداد بهائیانی که بدون دلیل بازداشت می‌شوند افزایش یافته، حمله به خانه‌های بهائیان و مصادرۀ اموال و آتش زدن عمدی دارایی‌های شخصی آنان رو به فزونی نهاده، تخریب قبرستان‌های بهائی گسترش یافته، امتناع از پرداخت وام بانکی و صدور جواز کسب به بهائیان شدّت یافته، آزار و فشار بر صاحبان املاک مستأجرین بهائی اوج گرفته، تهدید شهروندانی که به یاری بهائیان بر می‌خیزند وسیع‌تر شده و تحقیر کودکان بهائی در مدارس از سوی معلّمین رو به ازدیاد نهاده است. کاملاً روشن است که اقداماتی از این قبیل به طور منظّم در شهرهای مختلف یکی بعد از دیگری هماهنگی می‌شود.
· سرانجام هفت نفر اعضای یاران، یک نفر در اسفند 1386 و بقیه در اردیبهشت 1387، بازداشت و به زندان افکنده شدند. این بی‌گناهان برای مدّتی در زندان انفرادی بوده امکان ملاقات با اعضای خانواده‌هایشان را نداشتند. هر چند که نهایتاً به اعضای خانواده‌ها اجازه داده شد که ملاقات‌های کوتاهی تحت نظارت نزدیک مسئولین زندان با آنها داشته باشند، ولی مسجونین هنوز از دسترسی به وکیل مدافع و مشورت قانونی محروم هستند. شرایط زندان آنان در حال تغییر بوده است و در یک زمان پنج نفر مردان را در سلولی که بیش از ده متر مربّع وسعت نداشت و فاقد تخت خواب بود جای دادند.
· بالاخره بعد از نُه ماه مسجونیّت و بدون ارائۀ هیچ مدرکی که آنان را با کوچک‌ترین خطایی مرتبط سازد، اعلان گردید که این هفت نفر به "جاسوسی برای اسرائيل"، "توهين به مقدّسات" و "تبليغ عليه نظام" متّهم شده‌‌اند و پروندۀ آنها به زودی با صدور کیفرخواست به دادگاه ارسال خواهد شد.
· بر طبق گزارش جراید، بلافاصله بعد از این اعلام، آن جناب ضمن نامه‌ای خطاب به وزیر اطّلاعات، در حالی که مسئلۀ حقوق شهروندی ایرانیان در مورد آزادی عقیده در قانون اساسی را به طور ضمنی مطرح ساخته‌اید، اظهار داشته‌اید که وجود یاران و خادمین در ایران غیر قانونی است. متعاقباً اعلانی رسمی نیز
در این مورد صادر فرمودید.
*

وقایع سال‌های اخیر و ماهیّت اتّهامات وارده پرسش‌هایی را در ذهن هر ناظر بی‌طرفی راجع به هدف ظلم و ستم‌های همه‌جانبه علیه بهائیان ایران مطرح می‌سازد. حتّی اگر در طیّ روزهای پرآشوب اوّلیّۀ انقلاب احیاناً سوء تفاهماتی در ذهن مسئولین امور در مورد انگیزه‌های جامعۀ بهائی وجود داشته است، چگونه این سوء ظنّ‌ها می‌تواند هنوز هم ادامه یابد؟ آیا هیچ یک از اعضای محترم دولت ایران اتّهامات کاذبی را که دائماً علیه بهائیان در آن مملکت عنوان می‌شود واقعاً باور دارند؟ آیا حقایق ذیل بر مسئولین امور در دوایر مختلف دولتی کاملاً روشن نیست؟

· بهائیان در هر کشوری که ساکن باشند برای پیشبرد رفاه و سعادت مردم آن کشور می‌کوشند، خود را ملزم می‌دانند که دوش به دوش هموطنان‌شان در راه دوستی و اتّحاد و استقرار صلح و عدالت گام بردارند، برای حفظ حقوق خود و دیگران از طرق قانونی اقدام می‌کنند، در همۀ احوال به ذیل درست‌کاری و صداقت متشبّث بوده، از ستیزه‌جویی و اختلاف بیزارند و از رقابت برای رسیدن به قدرت پرهیز می‌نمایند.

· یکی از اصول بنیادی دیانت بهائی اینست که پیروانش باید از هر نوع جبهه‌گیری سیاسی در هر سطحی اعمّ از محلّی، ملّی و بین‌المللی مطلقاً اجتناب ورزند. حکومت در مقام نهادی برای تأمین رفاه و سعادت و پیشرفت منظّم جامعۀ بشری مورد احترام بهائیان و اصل اطاعت از قوانین مدنی یکی از ویژگی‌های آیین بهائی است.

· در آثار بهائی هر گونه اقدامی که خیانت به وطن محسوب شود صریحاً منع گردیده است و روش و سلوک بهائیان در سراسر عالم تمسّک آنان را به این اصل مهم به اثبات می‌رساند.

· ساختار اداری بهائی که در بیش از 180 کشور جهان استقرار یافته وسیله‌ای برای هدایت انرژی بهائیان در خدمت به اجتماع و نیز برای رسیدگی به امور روحانی و اجتماعی جامعۀ بهائی است. داشتن این ساختار
ابداً دلیلی بر وجود هیچ انگیزۀ سیاسی نیست و ربطی به دخالت در امور دولت و یا حکومت ندارد.

· مرکز بین‌المللی دیانت بهائی به دنبال تبعیدهای پی در پی حضرت بهاءالله در نیمۀ قرن سیزدهم هجری شمسی توسّط دولت ایران و عثمانی، در خاک کشور اسرائیل امروز قرار گرفته است. حضرت بهاءالله بعد از سرگونی از وطن خود ایران، در سال 1247 یعنی 80 سال قبل از تأسیس دولت اسرائیل، به مدینۀ محصّنۀ عکّا تبعید گردیدند و سرانجام پس از گذشت چهل سال دوری از وطن، دار فانی را وداع گفتند. اینکه امروز بهائیان در سراسر جهان با مرکز جهانی بهائی در بارۀ مسائل شخصی و امور جامعۀ خود در تماس هستند امری طبیعی و حقیقتی کاملاً شناخته شده است.

· دیانت بهائی احترامی خاصّ نسبت به تمام ادیان الهی قائل است. آثار مقدّسۀ بهائی از اسلام به عنوان "شریعت مبارکۀ غرّا" یاد می‌کند و حضرت محمّد (ص) را "سراج وهّاج نبوّت کبری"، "سرور کائنات" و "نیّر آفاق" که "به ارادۀ الهی از افق حجاز اشراق نمود" وصف می‌نماید. مقام حضرت امیرالمؤمنین (ع) را با عباراتی مانند "بدر منیر افلاک علم و معرفت" و "سلطان عرصۀ علم و حکمت" توصیف می‌کند. در زیارت‌نامۀ مخصوص حضرت سیّدالشّهداء (ع) که از قلم حضرت بهاءالله نازل شده، از آن حضرت با القاب "فخر الشّهداء" و "نیّر الانقطاع من افق سماء الابداع" یاد شده است.
· بهائیان بر طبق تعالیم دیانت خود ملزم هستند که در نهایت درستی و صداقت و صحّت عمل رفتار کنند، در حیات فردی عفّت و عصمت و تقوا پیشه نمایند و در برخورد با دیگران از هر گونه تعصّب اعمّ از نژادی، قومی و طبقاتی آزاد و برکنار باشند.
*

با توجّه به این حقایق آشکار و انکارناپذیر، درک این مسئله بسی مشکل است که چگونه می‌توان کلماتی مانند "جریان‌‌سازی"، "اغواگری"، "خطرناک" و "تهدیدکننده" را در مورد فعّالیّت بهائیان ایران به کار برد. عدّه‌ای جوان به خاطر تعهّدی که نسبت به هم‌وطنان خود دارند کودکان خانواده‌های کم درآمد را مدد می‌دهند تا مهارت خود را در ریاضیات و زبان فارسی تقویت نموده قادر به ایفای نقشی سازنده در پیشرفت کشور خود باشند. آیا جناب عالی کوشش این جوانان را خطرناک می‌دانید؟ اگر بهائیان آرمان‌های والایی را با همسایگان خود در میان گذارند و این تعهّد وجدانی را در آنان تقویت نمایند که اصلاح عالم از طریق اعمال طيّبه طاهره و اخلاق راضيه مرضيّه است، آیا باید عمل‌شان تهدیدی برای جامعه به شمار آید؟ خانواده‌ای بهائی در خلوت‌گاه خانۀ خویش با چند نفر از دوستان خود که از تصاویری که در رسانه‌های گروهی از بهائیان ترسیم شده دچار تشویش ذهن و سردرگمی شده‌اند صحبت می‌نماید و ماهیّت واقعی معتقدات خود را که بر محور اصولی نظیر وحدانیّت خدا و اتّحاد نوع بشر دور می‌زند با آنان در میان می‌گذارد. آیا این اقدام را می‌توان جریان‌سازی دانست؟ کودکی در مدرسه پس از شنیدن کلمات اهانت‌آمیز نسبت به مؤسّس آیین خود که صمیمانه به او عشق می‌ورزد، از معلّم مؤدّبانه اجازه می‌گیرد تا برای هم‌کلاسی‌های خود معتقدات خویش را توضیح دهد. آیا می‌توان این عمل را اغواگری نامید؟ جوانی متعهّد و مشتاق به تحصیل علم و دانش از مسئولین امور می‌خواهد که بدون اینکه مجبور باشد ایمان خود را کتمان نماید به او حقّ ورود به دانشگاه بدهند. آیا هیچ گونه فریب و اغوا در این تقاضا وجود دارد؟ اگر چند خانواده، گهگاهی برای دعا و نیایش و مذاکره در مورد مسائل مورد علاقه خود گرد هم ‌آیند، چه ضرری از این کار متوجّه جامعه می‌شود؟ با توجّه به اینکه روح بشر فاقد جنسیّت است، آیا ابراز این عقیده که زن و مرد در نظر خدا مساوی هستند و می‌بایستی بتوانند دوش به دوش یک‌دیگر در همۀ میادین فعّالیّت کنند، باید موجب نگرانی باشد؟ آیا نامعقول است اگر گروه‌‌های کوچکی در غیاب ساختار اداریِ جامعۀ خود، که در آثار مقدّسۀ آنها توصیف گردیده تلاش کنند تا ازدواج جوانان، تعلیم و تربیت کودکان و دفن مردگان را بر طبق اصول آیین خود انجام دهند؟

آنچه مذکور آمد نمونه‌ای از ظلم و ستم‌ شدیدی است که بهائیان ایران با آن رو به رو هستند. حقّ داشتن این گونه فعّالیّت‌هاست که مدّت 30 سال است از بهائیان ایران سلب شده است.

به استحضار آن مقام می‌رساند که مأمورین دولت در طیّ 20 سال گذشته بارها به اعضای گروه یاران و خادمین گوشزد نموده‌اند که مسئولین امور در حقیقت بهائیان را در مقابل کسانی که اعضای این جامعه را عناصری منفی در اجتماع می‌دانند حفظ می‌کنند. البتّه در بین هر ملّتی شاید بتوان بخش کوچکی از مردم را تحت تأثیر فشارهای بغض و عناد ‌به نحوی تحریک نمود تا مرتکب اعمال بی‌رحمانه و ظالمانه گردند. امّا اصولاً دید ما نسبت به مردم ایران با تصویری که از طرف چنین مأمورینی ترسیم می‌شود مطابقت ندارد. در نظر ما تنگ‌نظری و کوته‌بینی صفات ایرانیان نیست. آنچه ما می‌بینیم تعهّدی محکم به اجرای عدالت از طرف افراد منصفی است که با بسته‌ شدن بی‌دلیل مغازه‌های چند نفر بهائی در شهر خود به حکومت دادخواهی نمودند. ما خصلت وفاداری و یگانگی هنرمندان و موسیقی‌دانان جوانی را می‌بینیم که به دنبال محروم شدن هم‌کاران بهائی خود از اجرای برنامه در کنسرت عمومی، آنان نیز از اجرای برنامه خودداری نمودند. ما شهامت و استقامت دانشجویانی را می‌بینیم که بعد از ممنوع شدن هم‌کلاسی بهائی خود از شرکت در امتحان، به دادخواهی و اعتراض برخاستند و خود نیز از شرکت در امتحان امتناع ورزیدند. ما روحیّۀ شفقت و خیرخواهی همسایگان یک خانوادۀ‌ بهائی را می‌بینیم که در تمام ساعات شب حمایت و هم‌دردی نسبت به همسایۀ خود را که منزل‌شان ظالمانه ویران شده بود ابراز داشتند و در جهت اجرای عدالت و جبران خسارات وارده بر آن خانواده اقدام نمودند. ما در ندای بسیاری از ایرانیان آزاده که به دفاع از هم‌وطنان بهائی خود برخاسته‌اند طنین گذشتۀ شکوه‌مند این ملّت شریف را با گوش جان می‌شنویم. با شکرانۀ عمیق قلبی و سپاس فراوان نسبت به آن آزادگان، آنچه را که ناگزیر شاهد آن هستیم اینست که بسیاری
از کسانی که به حمایت ازجامعۀ ستم‌دیدۀ بهائی بر می‌خیزند، چه دانشجو و دانش‌پژوه، چه روزنامه‌نگار و فعّال اجتماعی، چه هنرمند و شاعر، چه اندیشمند پیشرو و طرف‌دار حقوق زن، حتّی شهروندان عادّی خود نیز از تضییقات و ستم‌های مشابهی رنج می‌کشند.

به استحضار آن مقام محترم می‌رساند که اثرات تصمیمی که قوّۀ قضائیّۀ کشور در روزهای آینده اتّخاذ خواهد کرد تنها منحصر به جامعۀ بهائی ایران نخواهد بود. آنچه در واقع مطرح است مسئلۀ آزادی وجدان و اندیشۀ تمامی ملّت ایران می‌باشد. ان‌شاءالله به خاطر حرمت اسلام و شرافت مردم آن سرزمین، در قضاوت خود انصاف را رعایت نماید.
با احترام،
جامعۀ جهانی بهائی

رونوشت: سفیر محترم جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متّحد

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

الفبای گفتگو

اگر کلمه "بهایی"، "بهاییت" یا "بهاییان" را در اینترنت جستجو کنید، به وبلاگ ها و وبسایت های فراوانی برمیخورید که بسیاری از آنان با هدف مقابله با دیانت بهایی طراحی شده اند. این سایتهای اینترنتی در کنار بسیاری از نشریات و رسانه های دیگر با تمام قوا به مبارزه با این دیانت و پیروان آن مشغولند و ظالمانه محدودیتهای بهاییان ایران را مسکوت میگذارند. لحن کلام این رسانه ها و سطح علمی و فرهنگی آنان طیف وسیعی را شامل میشود: از وبسایت های ظاهراً تحقیقی با شکل و شمایلی آراسته و لحنی عالمانه و متمدن نما گرفته تا وبلاگهای بی شرم و حیا و افسارگسیخته که تنها حاوی توهین و فحاشی و پرده دری اند. ولی مودب یا فحّاش، عالمانه یا عامیانه، متمدنانه یا بدوی، تمام این سایتها اعتقادات و مقدسات بهاییان را هدف آماج حملات بی امان خود قرار داده اند. بسیاری بهاییان را به چالش میکشند و برای بحث بر سر اعتقاداتشان به مباحثه و مناظره دعوت میکنند و برای شبهات تکراری شان پاسخ می طلبند. بهاییان نیز چندین سایت اینترنتی برای پاسخگویی به این شبهات براه انداخته اند و بطور منظم به سوالات بهایی ستیزان پاسخ میگویند، ولی همانطور که تصور میشد شدت حملات بهایی ستیزان و حاکمیت نه تنها کمتر نشده، بلکه بیشترهم شده و به برگزاری سمینارها و گردهم آیی های ضد بهایی و امضای طومار نیز تسری یافته است. ولی چرا چنین است؟

تقریباً واضح است که حاکمیت هیچگاه به دنبال جواب این شبهات نبوده و قصد روشنگری نداشته و تنها تخریب بهاییان در افکار عمومی مردم ایران را دنبال میکرده، هدفی که از بدو تولد این دیانت در سرلوحه کار بهایی ستیزان قرار داشته است. بهاییان هم با پاسخگویی به این شبهات در حقیقت به دنبال زدودن اثر این سم پاشیها از ذهن مردم هستند و به بیداری ناگهانی وجدان بهایی ستیزان و دست کشیدن آنان از تهمت و ظلم امید چندانی ندارند. ولی چرا این امید چنین کمرنگ است؟ بخاطر شرایطی که بهاییان در آن دعوت به مناظره و مباحثه میشوند.

البته قبل از هرچیز باید یادآور شد که این دعوت به بحث و گفتگو نیز ریاکارانه است، و چون استقبال بهاییان از مناظره را میبینند و یارای مباحثه برابر را درخود نمیابند از اختصاص تریبونی هرچند کوچک نیز به بهاییان دریغ میکنند و آنان را در خفقانی مطلق محبوس میکنند، کما اینکه در سی سال گذشته حتی یک پاراگراف در یک روزنامه کم شمار محلی هم از بهاییان دیده نشده است چه برسد به دقایقی فرصت برای دفاع در صدا و سیمای سراسری. با این حال اگر حاکمیت و بهایی ستیزان با شبهاتی که مطرح میکنند حقیقتاً قصد روشنگری و حقیقت جویی داشتند، همراه با دعوت به مناظره، زمینه اخلاقی و پیش شرطهای انسانی یک مباحثه عادلانه را نیز فراهم مینمودند. چطور میتوان در عرصه مناظره علمی بر طبل هل من مناظر کوبید در حالی که بهاییان سی سال از تحصیلات عالیه دانشگاهی و فرصت تقویت بنیه علمی بی بهره بوده اند؟! چطور میتوان حریف را به پاسخگویی دعوت کرد زمانی که امنیت مالی و جانی بهاییان در قبال باورهایشان سی سال در خطر جدی بوده است؟! چطور میشود بهاییان را به مباحثه در برابر همگان دعوت کرد در حالی که نیروهای امنیتی که باید حفظ امنیت بهاییان در طول مباحثه را عهده دار باشند خود به ضرب و شتم و دستگیری و تخریب قبرستانها مشغولند؟! وقتی بهایی مرده خفته درسکوت قبرستان امنیت ندارد با کدام تضمین امنیتی میتوان بهایی زنده را دعوت به مناظره عمومی کرد؟! چگونه میتوان از لابلای متون کتب بهاییان سوال مطرح کرد در حالی که دسترسی بهاییان به متون مذهبی خودشان روز بروز کمتر میشود و کتابها و کامپیوترها و سی دی ها و سایر منابع آنان بطور منظم هدف حمله عمال حکومتی قرار میگیرد و به تاراج میرود؟ چطور میتوان در چنین مناظره ای مردم را به قضاوت گرفت وقتی که هیچکدام از کتب بهایی برای داوری در دسترس عموم نیست و سایتهای اینترنتی بهاییان نیز با قفل و زنجیر فیلتر از دسترس دور مانده اند و تنها منبع بهایی شناسی برای اهل تحقیق ردیه ها و نوشته جات مغرضین و مخالفین است؟ این چگونه مباحثه ایست؟! آیا اولین شرط هر مناظره ای حقوق مساوی طرفین نیست؟
چگونه است که مسئولین کشور ما سی سال است که مذاکره و گفتگو با آمریکا را مشروط به فضای عادلانه و احترام متقابل، احترام به حقوق، قانون و شرایط احترام‌آمیز و عدالت و انصاف کرده اند ولی از بهاییان میخواهند که هیچ حقی را طلب نکنند و خواست احترام متقابل و عدالت و انصاف و قانون مداری از طرف آنان را زیاده خواهی تلقی می نمایند. چرا باید بهاییان هر گونه اهانت و فحاشی را بپذیرند و در این مباحثه نابرابر پاسخگوی شبهات آقایان نیز باشند؟!

واقعیت اینست که در چنین شرایطی انتظار هیچگونه گفتگو و مباحثه سازنده ای نمیتوان داشت. همانطور که پیش از این یکبار در پاسخ به آقای اعلمی ذکر شد، تا زمانی که حقوق شهروندی بهاییان برابر با بقیه ایرانیان نیست و برای دفاع از خودشان امکاناتی مساوی با منتقدین ندارند هر گونه بحثی پیرامون اعتقادات آنان مخالف اصول وجدانی و اخلاقیست. دوستان بهایی ستیز برای اثبات حسن نیتشان پیش از هر پرسشی از باورهای بهاییان باید تمام تلاش خود را صرف احقاق حقوق پایمال شده آنان و ساخت بستر مناسب برای گفتگو نمایند. بنابراین شایسته است که پیش از طرح هرگونه پرسشی از باورهای بهاییان، هر ایرانی منصفی حبس هر بهایی را حبس خود بداند و اجهاف به هر بهایی را ظلم به خود تلقی کند و در رفع آن بکوشد. پرسشگران از بهاییان خود باید در خط مقدم مبارزه برای احقاق حقوق آنان باشند تا شبهه هرگونه همدستی با ظالم و زمینه سازی ظلم را بزدایند. فقط بدین شکل میشود به ثمربخش بودن یک مناظره امیدوار بود.

با اینکه همانطور که نشان داده شد حداقل پیش نیازهای لازم برای یگ گفتگوی سالم بین بهاییان و منتقدین آنان مهیا نیست، ولی میبینیم که بهاییان باز هم از پاسخگویی به شبهات دریغ نمیکنند. البته حضرات گمان نکنند که چون بهاییان در پاسخگویی گشاده دستی میکنند پس از حقوق ابتدایی خود بیخبرند؛ خیر، آنان حق خود را خوب میدانند ولی همچون صد و شصت سال گذشته آگاهی هموطنانشان را به اندازه مطالبه حقوق خود مهم شمرده اند و گاهی نیز این آگاه سازی را مقدم داشته اند.


این نوشتار را همچنین میتوانید در این سایت ها بیابید:

http://memory-and-history.blogfa.com/post-31.aspx

http://www.iranian.com/main/comment/reply/56307/142162

۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

اتهامات جمع یاران ایران

خبرگزاري دانشجويان ايران (ایسنا) دیروز چهارشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۷به نقل از معاون امنیت دادسرای تهران از اتهامات جمع یاران ایران خبر داد. وي برخي از عناوين اتهامي متهمان را جاسوسي براي اسراييل، توهين به مقدسات و تبليغ عليه نظام عنوان كرد.

بجاست که مقامات مسئول در این رابطه چند نکته را توضیح فرمایند تا شبهاتی که در این رابطه در افکار عمومی بوجود آمده رفع گردد:


1. معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران مرداد ماه امسال گفته بود که هفت‌ بهایی دستگیر شده اعتراف کرده‌اند با «بعضی از کشور‌ها از جمله اسرائیل» در ارتباط بوده و «دستوراتی» از آنها دریافت می‌کرده‌اند. اگر بهاییان دستگیر شده تابستان امسال اعتراف کرده اند چرا صدور قرار مجرمیت آنان تا بحال طول کشیده است؟

2. با توجه به اینکه تمامی فعالیتهای جامعه بهایی ایران از ابتدای انقلاب زیر نظر مسئولین بوده، متهمین چطور موفق به فعالیتهای جاسوسی شده اند؟

3. با توجه به اینکه بهاییان از تصدی پستهای دولتی ممنوعند، چگونه امکان دستیابی به اطلاعات و جاسوسی را یافته اند؟ اگر این مسئله بر اثر اهمال مأمورین حراست یا وزارت اطلاعات اتفاق افتاده، چه کسی مسئول چنین اهمال کاری است که بهاییانی که حتی از ورود به دانشگاه ها ممنوعند توانسته اند از سد محکم امنیتی بگذرند و به اسناد طبقه بندی شده دست یابند؟ اگر اصولاً فعالیتهای جاسوسیشان در حوزه های دیگر بوده این حوزه ها چه بوده اند؟

4. بهاییان در قبال جاسوسی چه دریافت کرده اند و این اقلام (یا وجوه) اکنون کجا نگهداری میشوند؟

5. با توجه به اینکه بهاییان به حکم دیانتشان از کارهای سیاسی ممنوعند فعالیتهای جاسوسی آنان بر چه اساس انجام شده است؟

6. اگر به گفته معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران یاران ایران به جاسوسی برای «بعضی از کشور‌ها از جمله اسرائیل» اعتراف کرده‌اند چرا تنها به جرم جاسوسی برای اسرائیل برایشان کیفرخواست صادر شده است؟ بقیه کشورها کدامها بوده اند و چه منافع مشترکی با اسرائیل داشته اند؟

7. با توجه به اینکه برای اقامه جرم نیاز به وجود یک انگیزه مشخص است، انگیزه جمع یاران ایران برای جاسوسی چه میتوانسته باشد؟

8. با توجه به اینکه بهاییان تنها اقلیت غیر مسلمان ایران هستند که به حقانیت اسلام معتقدند و در آثار بهایی حتی یک مورد توهین به مقدسات و باورهای اسلامی وجود ندارد، «توهین به مقدسات» از طرف جمع یاران ایران با چه انگیزه ای میتوانسته صورت گرفته باشد؟ این توهین کی و کجا صورت گرفته است؟

9. با توجه به اینکه همانطور که اشاره شد بهاییان نه تنها به حکم دیانتشان از کارهای سیاسی ممنوعند بلکه مأمور به تابعیت از دولتند با چه انگیزه ای علیه نظام تبلیغ کرده اند و این تبلیغ کی و کجا انجام شده است؟

10. مسئولین با کسانی که پیش از اعلام جرم و صدور کیفرخواست بهاییان را به اتهامات واهی بمب‌گذاری متهم کرده و با دروغگویی و افترا فضا را برعلیه آنان مسموم کرده بودند چگونه برخورد خواهد کرد؟

امیدواریم مسئولین محترم با پاسخ به این سوالات شبهه ناعادلانه و ظالمانه بودن روندهای قضایی در ایران را از اذهان بزدایند.


این نوشتار را همچنین میتوانید در این سایت ها بیابید:

http://memory-and-history.blogfa.com/post-30.aspx


۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

بازی بی پایان

کسانی که کشمکش های مداوم جامعه بهایی با حاکمیت و بهایی ستیزان را دنبال میکنند به راحتی میتوانند یک چرخه تکرار شونده را مشاهده نمایند: دایره بی انتهای تهمتها و دروغهای تکراری بهایی ستیزان از یک طرف و تلاش بهاییان برای پاسخگویی و رفع شبهات از طرف دیگر. با اینکه عمق سخافت دروغها و تناقض فاحش تهمتها و افترائات بهایی ستیزان آنقدر هست که ناظرین منصف را پوزخند بر لب آرد، واقعیت اینست که اینان در نبرد ناجوانمردانه و نابرابری که علیه بهاییان آغاز کرده اند تا حد زیادی موفق بوده اند. علتش هم بسیار ساده است. بهایی ستیزان از یک قانون ابتدایی ولی مؤثر پیروی میکنند: بهترین دفاع حمله است.

واقعیت اینست که بهایی ستیزان موفق شده اند جریان بازی را عوض کنند و بهاییان را در مسائلی که بشکل طبیعی نیازی به دفاع ندارند در موضع دفاعی قرار دهند. آنها صورت مسئله را عوض کرده اند و ذهن مردم را با استفاده از بلندگوهای دولتی و امکانات عظیم تبلیغاتی به سوالاتی تقلّبی و نامربوط بجای پرسشهای اصلی و حقیقی مشغول کرده اند. بهایی ستیزان موفق شده اند که افکار مردم را از توجه به مسائل اصلی مربوط به بهاییان منحرف کنند. چگونه؟ با ریختن کوه تهمتها و دروغهای بی اساس و سخیف بر سربهاییان و قرار دادن آنها در موضع تدافعی. بهایی ستیزان با اینکار به چند هدف میرسند: اول اینکه با نگاه داشتن دائم بهاییان در جایگاه یک متهم آنها را در ذهن مردم مشکوک و مصداق "تا نباشد چیزکی ..." قرار میدهند. دوم اینکه به زعم خودشان تمام انرژی و وقت بهاییان را صرف پاسخگویی و دفاع میکنند، به شکلی که جایی برای مطالبه حقوق باقی نماند. سوم اینکه اگر مردم ایران از صدها دروغ که در رابطه با بهاییان گفته میشود یکی را هم باور کنند باز بهایی ستیزان برنده اند. چهارم اینکه با این دروغها ظلم به جامعه بهایی را موجه جلوه میدهند. پنجم اینکه با حجم بالای اتهامات بی پایه، فعالین حقوق بشر را از مداخله و دفاع از بهاییان میترسانند، ششم اینکه بدین وسیله هرکه را که در صدد حمایت از بهاییان بر آید را شریک جرم آنان وانمود کرده و در نتیجه بهاییان را ایزوله میکنند. هفتم اینکه دوستان آشنای لباس شخصی (بخوانید عمّال حکومتی) را تحریک کنند که به آزار بهاییان بپردازند، و چون این آزار از یونیفورم پوش ها نیست آنرا "امواج سهمگین خشم ملّت غیور" بنامند و خود را از پاسخگویی معاف بدارند، و هشتم و مهمترین اینکه ذهن مردم را از طرح سوال اصلی منحرف میکنند. و اما سوال اصلی چیست؟

سوال اصلی قطعاً این نیست که چرا به نظر میرسد که بهاءالله در جایی ادعای الوهیت کرده، یا اینکه آیا در آن واحد سه همسر داشته یا نداشته، یا اینکه چرا دولت انگلیس به عبدالبهاء لقب سِر داده، یا اینکه چرا اماکن مقدسه بهاییان در اسرائیل واقع شده، یا اینکه چرا حکم حرمت ازدواج با محارم در دیانت بهایی آنگونه که حضرات می پسندند نیست، یا اینکه فلسفه تجدید اسباب خانه هر نوزده سال یکبار چیست. سوال واقعی هیچکدام از اینها نیست. سوال واقعی اینست که این مسائل اصولاً چه ارتباطی به بهایی ستیزان و حاکمیت دارد؟ چرا باید حقوق بهاییان منوط و مشروط و مربوط به اعتقاداتشان باشد؟ رئیس جمهور ما در پاسخ خبرنگاری که از تضییع حقوق بهاییان پرسید از نام پیامبر بهاییان سوال میکند! فرض کنیم اصولاً بهاییان پیامبر نداشته باشند، کجای قانون اساسی ذکر شده که رئیس جمهور تنها حافظ منافع و مدافع حقوق کسانیست که پیامبر دارند؟! مگر حکومت در آمریکا یا سایر کشورهایی که مسیحیان اکثریت و قدرت دارند هنگام ثبت نام جوانان مسلمان در دانشگاه ها از پیامبرشان میپرسند؟ مگر در بند نهم اصل سوم قانون اساسی دولت به عنوان ضامن اجرای قانون موظف به "رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه‏های مادی و معنوی" نشده است؟ مگر اصل چهاردهم دولت و مسلمانان را موظف نمیکند که " نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند"؟ مگر اصل نوزدهم نمیگوید که "مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند"؟ مگر اصل بیستم نمیگوید که "همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند"؟ و بالاخره مگر اصل بیست و سوم نمیگوید که "تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‏ای مورد تعرض و موُاخذه قرار دارد"؟! پس چرا رئیس جمهور از پیامبر بهاییان میپرسد؟ میدانید اگر رئیس جمهوری شیطان بزرگ چنین بگوید چه بر سرش می آید؟ چرا باید باورهای مذهبی یک مادر پیرِ رنجدیده، حق گریستن بر مزارِ فرزندِ اعدام شده اش را ازاو بگیرد؟

بله عزیزان سوالاتی که حاکمیت سعی میکند پنهان کند اینهاست. وگرنه آقای دکتر ولایتی خوب میداند که هویدا بهایی نبوده و حتی اگر هم میبود دلیلی برای تخریب قبرستانهای بهایی نمیشد. دلیلی برای آزارها، تخریب ها، تصرف ها، اخراج ها، بازداشتها و اعدام ها نمیشد. ولی ایشان از اهانت به مردگان سخن نمیگوید، وذهن شنونده را مشغول کوهی از دروغها میکند تا کسی نپرسد پس چرا بهشت زهرا را خراب نمیکنیم، مگر شاه و سران ساواک مسلمان نبودند؟ چرا جلوی ورود جوانان مسلمان را به دانشگاه نمیگیریم، مگر قبله اول مسلمین نیز در اسرائیل واقع نشده است؟ اگر آنچه در مورد بهاییان میگویید درست است چرا به آنان اجازه دفاع نمیدهید؟

بله عزیزان، آقای ولایتی و آقای سید محمد کاظم احمدی و آقای سيد كاظم موسوي و دیگران خوب میدانند که دروغ میگویند و گمراه میگنند. ولی نومیدانه این چرخه فرساینده و این بازی متظاهرانه را ادامه میدهند تا شاید چند صباحی دیگر بتوانند مردم را بفریبند و عوام را گمراه کنند، تو گویی رگ حیاتشان از این فریب ها خون می گیرد.



این نوشتار را همچنین میتوانید در این سایت ها بیابید:

http://memory-and-history.blogfa.com/post-28.aspx


۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

ما چگونه ما شدیم؟*



انتخاب اوباما به ریاست جمهوری ایالات متحده از زوایای زیادی قابل بررسیست. آمریکائیان به این انتخاب میبالند و آنرا شاهدی میدانند بر این ادعا که آمریکا حقیقتاً "سرزمین فرصتهای طلایی" برای همگان است. اینکه این سرزمین از زمان برده داری تا بحال چقدر تغییر کرده اکنون نمادی عینی و شاهدی تمام عیار برای جهانیان یافته است. اکنون آمریکائیان میتوانند سرشان را با غرور بالا بگیرند و بگویند که در مملکتشان حقوق مساوی برای تمام شهروندان—از فقیر و سیاه گرفته تا غنیّ و سفید، از چینی و هندی گرفته تا ایرانی و مکزیکی روسی—تضمین شده است.

ولی این انتخاب برای ما ایرانیان چه درسهایی دارد؟ آیا دستاوردهای مدنی ما از زمان کورش کبیر تا کنون با دستاوردهای مدنی آمریکاییان از زمان لغو برده داری تا بحال قابل مقایسه است؟ آنان به کجا رسیدند و ما به کجا؟ فرزند یک سیاهپوست آفریقایی که اسم حسین را یدک میکشد در کشوری که دشمن شماره یک مسلمانان محسوب میشود به مقام ریاست جمهوری میرسد، ولی شهروندان بهایی ما ایرانیان نه تنها از ابتدایی ترین حقوق انسانیشان محرومند بلکه مردگانشان هم از حملات عمّال دولتی در امان نیستند. میگیرند، میبرند، تحقیر میکنند، اخراج میکنند، مصادره میکنند، خراب میکنند و میکشند و "در مزار آباد شهر بی طپش وای جغدی هم نمی آید بگوش"(1).

خواهد آمد روزی که فرزندان ما در کتابهای تاریخشان از آنچه امروز بر بهائیان ایران میرود خواهند خواند. اگر آنروز از ما بپرسند که شما در برابر این همه جنایت چه کردید ما چه خواهیم گفت؟

*دکتر صادق زیباکلام

1. مهدی اخوان ثالث


این نوشتار را همچنین میتوانید در این سایت ها بیابید:
http://www.negah28.info/index.php?option=com_content&task=view&id=967&Itemid=24