۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

برای رفع یک سؤتفاهم

خوانندگان خوب این بلاگ؛
علت حذف بخش اول مقاله "بهاییان چه تحفه..." سؤ تفاهم هایی بود که ایجاد کرد. ظاهراً مطالبی که در آن ذکر شده بود بقدر کافی شفاف نبوده و منویات قلبی نویسنده را منعکس نمیکرده. البته از عنوان مقاله واضح است که هدف آن تمرکز بر روی آموزه های بهایی بوده نه خدای ناکرده توهین به کسی یا چیزی، بنابراین اصرار بر برداشتهایی که فرض ما را تأیید کنند کمی دور از انصاف است. به هر حال اتهام "اسلام ستیزی" به بهاییان که از طرف برخی مطرح شده باید ریشه در تعالیم و آموزه های این دین داشته باشد، و همانطور که ذکر شد آثار این دین سرشار است از تجلیل اسلام و تکریم رسول اکرم. مقاله مذکور هم پس از بازنگری دوباره نصب خواهد شد و بهتر است تا آن هنگام در قضاوت عجله نکنیم و برای متهم ساختن یکدیگر به دنبال بهانه نباشیم.
با اینکه آن مقاله به هیچ عنوان قصد توهین به مقدسات هیچ شخص یا گروهی را نداشت، اگر انتخاب نادرست کلمات به چنین سؤ تفاهمی انجامیده بنده از خوانندگانی که احساس بدی نسبت به آن مقاله پیدا کرده اند پوزش میخواهم و برای قضاوت صحیح در باره منویات خود این دوستان را به مطالعه تمام مقالاتم دعوت میکنم.

شاد و پیروز باشید

۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه

این هیاهوهای معمول

ظاهراً باز هم بهانه ای برای هیاهوی جنجال خواهان پیدا شده است. بخشهایی از مقاله ای که که قصد معرفی آئین بهائی را دارد واژگونه جلوه داده میشود تا نویسنده بهائی آن توهین گر به رسول اکرم قلمداد گردد. ببینید چگونه بخشی از مقاله که نقل قولی در توصیف نیازهای اعراب در صدر اسلام بوده و ضرورت تغییر برخی احکام فرعی را بیان میکرده را توهین به رسول خدا جلوه میدهند، و از این طریق قصد دارند ذهن خواننده را مشوش کرده و بهائیان را مخالف اسلام جلوه دهند. گویا بیانات بیشمار پیشوایان بهائی در تجلیل اسلام را نخوانده اند. جایی که حضرت بهاءالله فرموده اند:

"حضرت خاتم انبیاء روح ما سواه فداه از مشرق امر الهی ظاهر و با عنایت کبری و فضل بی منتهی ناس را بکلمه مبارکه توحید دعوت نمودند..." (مجموعه الواح مبارکه حضرت بهاءالله، صفحه 270)

یا در مقامی دیگر به بهائیان امر فرموده اند:

"در حضرت خاتم انبیاء روح ما سواه فداه تفکر نمائید چون آن نیّر حقیقی به اراده الهی از افق حجاز اشراق نمود احزاب اعراض نمودند..." (مجموعه الواح مبارکه حضرت بهاءالله، صفحه 270)

و حضرت عبدالبهاء فرمودند:

"...چون جمال محمدی از افق یثرب و بطحاء جلوه نمود دین الله چنان قدرت و قوّتی بنمود که در اندک زمانی این اقوام جاهله در جمیع علوم و فنون سرحلقه دانایان شدند..."(پیام ملکوت، صفحه 78)

و بازهم حضرت عبدالبهاء در اثبات حقانیت رسول اکرم در سفر به غرب میفرمایند:

"...محّرک و مربّی قبائل بادیة العرب و مؤسس مدنیت کمالات انسانیت در میان آن طوائف مختلفه یک شخص امّی یعنی حضرت محمّد بود آیا این شخص محترم مربّی کل بود یا نه؟ انصاف لازم است." (مفاوضات، صفحه 19)

و باز هم حضرت عبدالبهاء میفرمایند:

" ... چون نور محمّدی در ميان آنها (اهالی قديمه جزيرة‌العرب) طلوع نمود چنان روشن شدند که جهان را روشن کردند..." (مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد سوم صفحه 17)

اینها فقط نمونه هایی از بیاناتی هستند که تفکر بهائیان درباره اسلام را نشان میدهند. آیا هیچ کجا در تاریخ خبرگزاری ایرنا و فارس نیوز و دیگران اشاره ای به این بیانات شده است؟ واکنش بهائی ستیزان به این همه تجلیل از دیانت اسلام چه بوده است؟ انتشار جزوه بابک دغلکار که مقدسات بهائیان را یکسره به سخره میگیرد و با ترسیم کاریکاتور ازیکی از مقدس ترین پیشوایان این دیانت به بدترین وجهی به توهین و تمسخر اعتقادات بهائیان میپردازد. سالها دیانت بهائی را "فرقه ضالّه" خواندند و به سبک ایرنا چهره پیروان آن را به چهره جانوری کریه المنظر مانند کردند. قبور بهائیان را شکستند، غسالخانه را سوختند و بر در و دیوار چه ها که ننوشتند. آیا خبرگزاری ایرنا که از توهینی خود ساخته چنین برمی آشوبد "حتی یکبار" از بیدادی که به بهائیان و باورهایشان و مقدساتشان میرود سخن گفته است؟

بگذاریم خود پاسخ دهند.

۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

سخنی با آقای کیخسرو آرش گرگین

آقای گرگین راستش را بخواهید مطالعه مقاله شما دلم را شکست. احساس کردم که این مقاله را تحت تأثیر غلیان مقطعی احساسات نوشتید و پیش خود گفتم چه خوبست که روشنفکران ما اجازه ندهند که جزر و مد احساسات عنان قلم را از کف عقلشان برباید.

نوشتید که هیچ چیزی به جامعه بهایی بدهکار نیستید. بهاییان از کسی طلبکار نیستند جناب گرگین. آن فرهیختگانی هم که ندای دفاع از بهاییان سر دادند در پاسخ به تلنگر وجدان خودشان چنین کردند. اصلاً مگر دفاع از همنوع و هموطن نوعی معامله است که بدهکاری و طلبکاری در آن معنایی داشته باشد؟ اگر بخواهیم به سیاق شما به قضیه نگاه کنیم بهاییان که در یک قرن و نیم گذشته از هیچ نوع نامهربانی در وطن خودشان بی نصیب نبودند که خیلی بیشتر مستحق رد بدهی و ادعای طلبند. ولی در کجای بیانات پیشگامان این آئین یا پیامهای بیت العدل شما سخن از بدهکاری و طلبکاری میبینید؟ امر به خدمت به میهن و هم میهن ترجیع بند تقریباً تمام پیامهای بیت العدل خطاب به بهاییان ایران است. واقعاً غم انگیز است که شما اقدامات جامعه بهایی ایران در ارتقاء سطح آموزش و پرورش این کشور را ببینید و بگویید که جامعه بهایی "حاضر به هیچ گونه سهم گذاری ای نیست". آیا به زعم شما تنها موضع گیری در قبال "سهم به یغما رفته ی ایران در دریای مازندران" و "دفاع از خلیج همیشه فارس" نشانه وطن دوستیست؟ یعنی تلاش جوانان بهایی برای تربیت کودکان محروم محله های فقیرنشین حومه شیراز به هیچ هم نمی ارزد؟ یعنی جان دادن در راه اعتقاد به خدمت به عالم انسانی و صلح هیچ معنایی ندارد؟ یعنی کسی که بجای بیانیه های سیاسی صادر کردن و های و هو و جنجال قدم در راه گذارد و خدمت کند شایسته اینهمه نامهربانی از یار و اغیار است؟ کدام بخش از عمل آن جوان که بجای پارتی و عیش و نوش به سراغ کودکان سهل آباد میرود " تامین منافع فرقه ای" و "دو رویی اجتماعی" و "بی اخلاقی محض" است؟! آیا شما حقیقتاً دفاع بیت العدل از "زنان ایرانی مدام در منگنه" را ندیدید و نخواندید؟ مگر ما در مسابقه درد و رنج هستیم که از هولوکاست ممتد 1400 ساله سخن میگویید و سعی دارید رنج خود را برجسته تر از رنج بهاییان جلوه دهید؟! مگر وقتی بیت العدل از حقوق ایرانیان مظلوم دفاع میکند این دفاع را بر اساس مقایسه انجام میدهد؟! مگر احقاق حقوق مظلومان وابسته به مقدار ظلم است؟! به نظر میرسد که میفرمایید کوچکترها باید ساکت باشند و تا بزرگتر ها حقشان را نگرفته اند سر و صدا نکنند!

آقای گرگین؛

عجیب نیست که سالهاست مردم بینوای کشور ما در یافتن مسیر سعادت چنین حیران و سرگردانند. وقتی نقدهای روشنفکران ما به عباراتی چون "جادوگری و ابلیس منشی" مزین است و قشری که در طوفان عصبیت و افراط و تفریط فرهنگی باید چراغدار مدارا و ژرف اندیشی و خردمندی باشد اینچنین بی محابا بر دگراندیش میتازد و او را بخاطر شرح مستند ظلم در رژیم گذشته به "فرصت طلبی محض، معامله گری، و فقط و فقط به فکر ریش خود بودن" متهم میکند از مردم عادی که "نویسنده و مترجم" نیستند انتظار چه میتوان داشت؟ شما مدیران جامعه بهایی را به ولی فقیه مانند میکنید و بطور ضمنی مستبد و دیکتاتور میخوانید در حالی که در هزاران کتاب و نوشته بهایی ادبیاتی حتی نزدیک به آنچه شما در مقام نقد بکار میبرید دیده نمیشود.

ایکاش کسی انصاف را هم به شروط روشنفکری و دانشوری اضافه میکرد.